خخخخ

 
 

 

عاقبت دختر بازی پسرا



سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, |

آتیش

 
 

 

ســـیگارش را مــی گــذارد زیــر لبــش و مـــی گــوید:

 

آتـــیش داری؟!

 

جــواب مــیدم:

 

تــوی جــیــبــم کــه نــه. . .

 

تـــو”دلــــم“چـــرا. . .

 

بــه کــارت مــی آیــد؟؟؟



جمعه 28 مهر 1391برچسب:, |

دل

 
 

ببـــیــــــن

 

این اسمش دلــــــه !

 

اگر قرار بــــــود بفهمه که فاصله یعنی چــــــــی

 

اگر قرار بــــــود بفهمــــه که نمیشــــه …

 

میشد مغــــــــز !

 

دلـــــه ..

 

نمی فهمــــــه … !

 

خواستم اطلاع بدم.. . .

 



جمعه 28 مهر 1391برچسب:, |

حمید و فرشته عاشق همدیگه بودن .اونا تصمیم به ازدواج داشتن و خانواده هاشون هم از این تصمیم با خبر بودن و راضی به

 ازدواجشون بودن ولی دسته سرنوشت همه چیزو عوض کرد.

یک روز یکی از دوستای حمید به نام رضا به فرشته زنگ زد و خبرزخمی شدن حمید رو تویه درگیری به فرشته داد.

رضا گفت : حمید تویه دعوا سرش به جایی خورده و بردنش بیمارستان فرشته خودشو با عجله به بیمارستان رسوند بعد از این

 که حمید رو از اتاق عمل بیرون آوردن فرشته اولین نفری بود که بالای سرش رفت.

فرشته:سلام عزیزم حالت خوبه؟

حمید:شما؟ من شمارو نمی شناسم.

اشک تو چشمای دختر بیچاره جمع شد با صدای لرزان گفت :حمید من فرشته هستم یعنی چی که تو رو نمی شناسیم.

حمید داد زد و گفت:برو بیرون من تو رو نمی شناسم.

فرشته با گریه بیرون اومد.

 

 




ادامه مطلب
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, |

سلام

 
 

امیدوارم از وبم خوشتون بیاد



پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, |